افول دانشجو
دانشجو،علم آموزی که فقط علم می آموزد،وبرای چه اش را نمیداند.
تفکر دانشجوی امروز علم را فقط در حفظ چند فرمول یا فهم چند جمله می بیند،که با آن مدرکی بگیرد،قابش کند به دیوار،تا قابش نکنند به دیوار،او نمی داند اصلا برای چه آمده،وقتی که رفت کدام خان آمده کدام خان رفته،نمی داند که باید هدف بسازد آرمان بخواهد.میخواهم ابتدا به این برسم که چرا نباید بداند،کسی باید میگفت که نگفت ویا اینکه قضیه در نفت خوری و نفع خوری ما خلاصه میشود.
جالب است که دانشجو فرقش را با یک بچه دبیرستانی فقط در تغییر شیوه و تغییر محیط آموزشی میبیند.چشمش را می بندد به روی دیدنی ها،گوشش را می بندد به روی شنیدنی ها،تا مسئولان محیط آموزشی جدیدش به خود ببالند که سیاستشان مثلا جواب داده و دانشجویشان آرام شده(کبریت بی خطر شده)،خاکستر شده و در ادامه دانشجویش هم خاکستری تر شده.
انسان همیشه در سر دوراهی منافع خود و منافع راه قرار میگیرد،حال این راه میتواند دین باشد،عقاید شخصی باشد،آزاده خواهی باشد یا غیر.مسأله این است که دانشجو راحت طلب شده به حدی که حقوقش در این راحت طلبی دارد پایمال میشود.جالب است که این دانشجو از تاریخ نیاموخته که اگر یک جا بنشیند،امر نکند کسی را به معروف،نهی نکند از منکراگر بی تفاوت بگذرد،ظلم حقش را که هیچ حتی خود او را هم قورت می دهد،حالا ما مثلا میخواهیم این دانشجو سیاست راهبردی مشخص کند،استکبار بکوبد،آرمان بخواهد،درخت عدالت برویاند،مگر میشود کسی که حق خودش را نمیتواند زنده کند در جایی بیاید حق جامعه اش را بگیرد و این دانشجو آنقدر می نشیند و نگاه می کند که روزی نه چندان دور مجبور شود از دیوار دانشگاه خودش هم بالا برود.
دانشجو دارد به افول میرسد،دارد خاکستری میشود،دارد از دیوار سفارت عقب مینشیند که نکند یکوقت ستاره دارش بکنند ،کارش یکوقت خدای ناکرده به کمیته کشیده شود،پس باید بخزد درون خاک،همان خاکی که قرار بود بعد از مرگ آرامگاه او باشد.ببینید که دانشجو به کجا رسیده که زندگی اش همان مردگی شده به تعبیری.او همان کسی است که روزی زندگی اش را صحنه ی کربلا میدید،می مرد ولی ذلت نمی پذیرفت،امروز زندگی اش را در روزمرگی میبیند،در دو دو تا چارتای نقد را بچسب که زندگی دو روز است میبیند.
و در آخر به این میرسیم که علمِ تنها راه به جایی نمیبرد تا ندانی علم را باید به کجا ببری،تا ندانی این علم وسیله ای است برای هدف،مرکبی است برای سوار که باید آن را بسازد تا راه رسیدن به هدف را هموار کند.حقش را بگیرد تا او را از زندگی نگرفته اند.
والسلام
- ۹۳/۰۹/۱۲
مطلب نتیجه گیری خوبی داشت اما به نظر من سوال اساسی تر اینه که آیا هر کسی به محض دریافت کارت دانشجویی دانشجو میشه و آیا اصلا دانشی جوییده ،آموخته و تولید میشه که از هر شخص با شماره دانشجویی توقع آرمان خواهی داشته باشیم؟ و چیزی که شما علم آموزی دونستید چیزی جز تاریخ علمه؟؟؟ دانشجوی خوب این دانشگاه موجودیست در حد کتاب ها حل المسائل اون هم نه مسائل جدی کشور خودش ...
دانشجویی که در نظام آموزشی ما پرسیدن را نه تنها نیاموخته بلکه فراموش کرده میتواند چمران باشد و بسوزد و نور بدهد و به قول شما کبریت بی خطر نباشد؟