بیانیه کانون عدالتخواه قسط در انتقاد به فضای سیاسی دانشگاه صنعتی شاهرود در انتخابات دهم مجلس شورای اسلامی:
"دانشگاه مبدا همه تحولات است"؛ این سخن حضرت امام رحمةاللهعلیه به این معناست که اگر خدای ناکرده در شناخت و قوه تحلیل سیاسی دانشجویان ضعفی پدیدار شود، دانشگاه به مبدآ تحولاتی نامطلوب برای انقلاب مبدل خواهد شد. هر تشکل دانشجویی انقلابی و هر مجموعه مرتبط با تصمیم در حوزه دانشگاه در این باره مسئول است. مقام معظم رهبری در این باره رمی فرمایند: " معنای صحیح سیاسی بودن دانشگاه ها همان «قدرت تحلیل سیاسی داشتن» است، نه تبدیل شدن به بلندگویی برای احزاب و گروه های مختلف. چرا که این «عدم استقلال» دور شدن از هدف اصلی «سیاسی شدن دانشگاه ها» است. «بنده یک وقت عرض کردم دانشگاه ها باید سیاسی باشند و دانشجو باید سیاسی باشد. معنای این حرف آن است که دانشجو باید قدرت تحلیل سیاسی داشته باشد تا جبهه بندی های دنیا را بشناسد."
اما قدرت تحلیل سیاسی و حاکمیت عقلانیت سیاسی در دانشگاه چگونه است که محقق می شود؟
در دوران حساسی همچون انتخابات مجلس شورای اسلامی با اهمیتی بسیار بالا و با تذکرات متعددی که مقام معظم رهبری درمورد حساسیت شرایط و کمین ضد انقلاب برای نفوذ دشمن دادند، اهمیت اقدامات روشنگرانه در فضای دانشگاه چندین برابر می شود. متاسفانه در دانشگاه شاهرود جلوگیری از برگزاری نشست ها و جلساتی با حضور نامزد های انتخاباتی امکان بصیرت افزایی موثر را از مجموعه های انقلابی سلب نمود و در نتیجه فضای مطلوب تحلیلی و سیاسی مورد نیاز در این برهه حساس محقق نشد و درخواست های مجموعه های انقلابی همچون کانون عدالتخواه قسط دانشگاه صنعتی شاهرود برای برگذاری این جلسات به جایی نرسید، مسئولین دانشگاه فضایی بسته بوجود آوردند و با این طرفند با زیرکی توانستند در مقابل امر رهبری قد علم کنند.
نتیجه این چنین تصمیمات نابهجا، منجر به آن شد که دیدیم برخی گروه ها و مجموعه های دانشجویی تا چه حدی در سیالات سیاسی غرق شدند، به بلهقربانگوی جریانهای سیاسی تبدیل شدند و ابزار هایشان را در اختیار آنان قرار دادند و به تریبونی برای احزاب و گروه ها مبدل شدند. دلیل این امر چیزی جز بی بصیرتی و غفلت این گروه ها و نیز مسئولین دانشگاه از بیانات و تبیانات حضرت آقا نبود.
آنجایی که حضرت آقا فرمودند: " خدا لعنت کند آن دست هایی را که تلاش کرده اند و می کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند"، ما این دست ها را در دانشگاه خود شناخته ایم و هم صدا با رهبر انقلاب به شما می گوئیم که لعنت خدا.... .
بله، زمانی که شما جلوی ایجاد فضای نقد و قضاوت عادلانه را در دانشگاه می گرفتید غافل بودید از اینکه این سرکوبگری نا به جا باعث خواهد شد که دانشگاه به دامن نا اهل جریانات سیاسی گرفتار خواهد شد و افرادی به پیاده نظام این جریانات تبدیل خواهند شد. همانطور که شاهد بودید مجموعه این مسائل منجر به این شد که دانشگاه نه به فضای عقلانی و سیاسی مطلوب مقام معظم رهبری بلکه به میدان تاخت و تاز غیر قانونی سیاست زدگان مبدل شود و شأنیت سیاسی دانشگاه خدشه دار گردد.
این گونه رفتار از سوی آقایان مسئول باعث ایجاد جوی کنترل نشدنی از بی قانونی در دانشگاه شد که جلوگیری از وقوع آن حتی از عهده حراست دانشگاه هم خارج بود. مسئول این بی قانونی ها مستقیما متوجه کسانی است که اینگونه جو خفقان آن هم با استناد بر قانونی خود نوشته و خلاف خواسته و فرمان رهبری را بوجود آوردند.
ولی خطا کاران در این مسئله باید بدانند که از قضا در این گلوگاه ها است که تشکل ها و مجموعه های راستین انقلابی از غیر آن باز شناخته می شوند و مسئولین غرضمند از علاقه مندان به آینده انقلاب اسلامی تشخیص داده می شوند و العاقبه للمتقین.
کانون عدالتخواه قسط دانشگاه صنعتی شاهرود-تاریخ: 7/12/94
پدران ما اشتباه کردند، انقلاب کردند و به کناری ایستادند و نظاره گر شدند بزرگان انقلابشان را ترورمیکردند. رجایی، باهنر، مطهری، بهشتی.. . .پدرانمان تجربه صفین را فراموش کرده بودند. آنگاه که امویان، بزرگان و اطرافیان علی (ع) را کشتند. آن زمانی را که علی(ع) فریاد برآورد که "عین عمار...". آری امام معصوم هم نیاز به عمار دارد.
هم زمان با این عمار کشی ها، جنگی سر بر مرزهای ایران نهاده بود و پاکان این سرزمین(بزرگان ومسئولان آینده)را جاودان می کرد؛ چمران، باکری، خرازی، همت و...
پدران ما هم چنان سرگرم زندگی خود بودند...
پس از جنگ، کشور ماند و تمام لایقانش که زیر خاک خفته بودند.
تاریخ تکرار شد، علی ماند، بدون عمار. اگر همچون مالکی هم مانده بود، به تصدی مصر نرسید. فرقش این بود که اینبار، مردم با علی ماندند.
دولت ها یکی پس از دیگری آمدند و رفتند، هریک کشور را به سمتی کشید و رها کرد. هر فکری که به سرگذشت چهار دهه قبل نظر بیافکند، اذعان به پشتیبانی خداوند توانا، راهنمایی امامی پنهان وراهبری رهبران حکیم دارد. که اگر نبودند این ها،خدا می داند...
محمد رضا اسلامی-180 کلمه
دانشگاه ایالتی فلوریدا: برای دانشجویان فاقد پوشش مناسب نمره “صفر ” لحاظ میشود
دانشکده آلن آمریکا: جویدن آدامس و پوشیدن “تیشرت ” مجاز نیست
دانشگاه لانگوود آمریکا: هرگونه لباس بدننما، “لی ” و کفشهای “صندل ” ممنوع است
مؤسسه فناوری جورجیا آمریکا:پوشیدن “تیشرت ” و لباسهای وسوسهانگیز ممنوع است
دانشگاه ایالتی جنوب غربی میسوری آمریکا: آرایش نامناسب مو غیرقابل قبول است
دانشگاه آلاباما آمریکا: لباسهای جین و تیشرت مناسب نیستند
دانشگاه آلورنیا آمریکا: جویدن آدامس، لاکزدن ناخن و پوشیدن تیشرت مجاز نیست
دانشگاه ایالتی لویزیانا آمریکا: آرایش و مدل موی افراطی مجاز نیست
دانشگاه بریگهام آیداهو:لباس چسبان و آرایش عجیب و غریب ممنوع است
دانشگاه ایالتی آرکانزاس آمریکا: لباسها نباید کوتاه، سوراخدار، خمرهای و بدننما باشند
دانشگاه ایالتی پن آمریکا: پوشیدن لباسهای لی و بدننما ممنوع است
دانشگاه آدامز آمریکا: استفاده از عینکدودی، آدامس و تنباکو ممنوع است
دانشگاه استمپ فورد بنگلادش:پوشیدن “تیشرت ” و شلوار جین مجاز نیست
دانشگاه لایبرتی آمریکا: موی “دماسبی ” و هرگونه پوشش تنگ و مخالف عفت ممنوع است
دانشگاه لومالیندا آمریکا: “تیشرت ” و لباسهای “لی ” مجاز نیست
دانشگاه هاردین سیمونز آمریکا: لباس “لی ” برای دختران و شلوارهای تنگ ممنوع است
دانشگاه کنت انگلستان:از پوشیدن لباس مذهبی مانند روسری استقبال میشود
دانشگاه مجامع الهی جنوب غربی آمریکا: لباسهای لی سنگشور مجاز نیست
دانشگاه سنت لوئیس آمریکا: پوشیدن “تیشرت ” و لباسهای “لی ” مجاز نیست
دانشگاه آتلانتیک فلوریدا آمریکا: رنگ کردن مو مجاز نیست
پ.ن:حال اگر این محدودیت ها در چارچوب قوانین و دین ما باشد،نامش را میگذارند عدم وجود دموکراسی در ایران و آمریکا و اروپا و سازمان ملل می شوند دایه ی دلسوز تر از مادر
اللهم عجل لولیک الفرج...
متن جالبی بود برا خودم.....
محمد طاهر عباسی-260 کلمه
بسم رب المستضعفین
و اما اگر مکتب اثبات شود
بگذارید از جایی شروع کنم که مکتبمان (اسلام محمدی ص)از آنجا شروع شد، از همان جایی که معدود بودند مسلمانان ولی هرکدامشان به معنای واقعی کلمه اسلام شناس بودند،از همان جایی که هرکه مسلمان می شد میدانست دارد پا به صراطی میگذارد که اورا از منجلاب دنیوی به سعادت دنیوی اخروی میبرد.چون میدانست شکنجه را تاب می آورد،چون اسلام شناس شده بود برای مکتبش میجنگید.چون بسط بساط عدالت را درک کرده بود،چون مدینه فاضله اش را درک کرده بود،برای ساختنش به شکنجه که هیچ،خون به عنوان بها میپرداخت.و این همه اش به آن علت اتفاق افتاده بود که اسلام را به او تحمیل نکرده بودند،به این علت بود که کسانی در آن جامعه گفتمان در سطح فهم عموم را تبلیغ کرده بودند و کسی که پا به این راه میگذاشت به خاطر فهم آن مقداری از دین بود که آن را درک کرده بود ومصداقا چون عطر و بوی عدالت به مذاقش خوش آمده بود وچون به آن سطح از درک رسیده بود که دین همه اش دین است،سختی جهاد را به جان میخرید همان گونه که امت خمینی(ره) پذیرفتند همان گونه که مدعیانش بعد از گذشت سالها هنوز ایستاده اند،چون مکتب برایشان اثبات شده بود،چون مجاهدانی برای گفتمان سازی مکتب از جانشان مایه گذاشته بودند،و این فعل بودند واقعا بودند است.
و اما بعد از آنها ما چه کردیم.اسلاممان را کنسرو کردیم و در دکانمان را چارتاق باز گذاشته ایم و نشسته ای و مگس میپرانیم.بعضی وقتها هم که حوصله مان سر میرود یقه ی یکی دو نفر را میگیریم و به زور کنسروش میدهیمو خودمان را به کوچه ی علی چپ میزنیم که نبینیم چطور کنسرومان را پس میزنند.بله....اسلام را میخوتهیم به زور به خورد جامعه مان بدهیم و هی بر سرخود میزنیم که چرا فساد در جامعه مان آنقدر زیاد شده،حال که دستمان به فلان مفسد اقتصادی نمیرسد، همه جوره به جامعه مان میتازیم که چرا دو تا تار مو(دو تا که چه عرض کنم)از روسری یک خانمی بیرون مانده،و چرا مانتوی فلان خانم چهار سانت از معیار های نمیدانم از کجا آمده ی ما بالاتر یا پایین تر است.و هرروز که میگذرد مشتریان این اسلام کنسرو شده ی ما کمتر میشوند که بیشتر نمیشوند و بالتبع ما فشارمان را بر جامعه بیشتر میکنیم و اصلا یک نگاهی هم به بازخورد رفتار درست یا اشتباهمان نمیکنیم و هی به خودمان تلقین میکنیم که ما فقط مامور به وظیفه ایم،مامور به نتیجه نیستیم،آخر کدام ....میتواند یک همچین حرفی بزند و به نظام حکمت و عدالت که سنت خداست ایمان داشته باشد.نکته این است که مابرای انجام وظیفه مان مجبور نیستیم هرکاری را که به فکرمان رسید انجام دهیم،خیلی وقت ها امر به معروف نکردن از بد امر به معروف کردن اولی تر است. مصداقا اگر کسی که میخواهد درختی را هرس کند دانسته یا ندانسته این کار را اشتباه انجام دهد یعنی این کار او طبق اصول باغبانی نباشد .شایداین هرس کردن نتیجه ی عکس بدهد.شاید این عملی که از روی خیر خواهی انجام گرفته موجب خشک شدن درخت بشود
و جالبتر آن است که کور دلی ما به جایی رسیده که اصلا فساد های درباری دولتیان و مرفعان را نمیبینیم و به جای آنکه در برابر ظلم و بی عدالتی قد علم کنیم،مثل نابخردانی که فقط تا نوک بینیشان را میبینند گیر داده ایم به چارتا تار مویی که از روسری خواهرانمان(به دلیل بی کاری و بد کاری فرهنگی ما)،سهوا بیرون مانده.کی و کجا ما در آن کنسرو را باز کردیم تا عطر آن اسلام محمدی جامعه مان را سرمست کند،کجا ما آمدیم مثل شهید آوینی،مثل شهید بهشتی و مطهری و خیلی های دیگر،مکتب و هدف مکتبمان را در سطح عالی به گفتمان تبدیل کنیم.
سلام رهبرم
سلامی به بلندی کوچه پس کوچه های انقلاب و به گرمی نفس های پیر خمین
نمیدانم از کجا شروع کنم که حرفهای ناگفته زیاد است البته خیلی از حرفهای من به گوشتان رسیده است اما میخواستم این بار خودم از وضعیت دانشگاهم برایتان بگویم.
من در دانشگاهی تحصیل میکنم که مدیران خوبی دارد چند وقت یکبار به میانمان می آیند و از مشکلاتمان میپرسند و انتقادهایمان را با گوش جان میشنوند.
اگر از وضعیت علمی ام بپرسید باید بگویم که الحمدلله عالی است .من هر روز صبح که به دانشگاه می روم روی اساسی ترین مشکلات رشته خودم پژوهش میکنم آخر تاکیداتان را در این باره شنیده ام که فرموده اید "باید کار علمی در خدمت نیاز های کشور قرار بگیرد"
البته این را هم از قلم نیندازم که حقیقتا اساتید ما نیز روی این مسئله به شدت حساس هستند چرا که آنان هم میدانند کشوری که سالهای سال عقب نگه داشته شده است باید شبانه روز تحقیق و پژوهش کند تا به جایگاه واقعی خود برسد و هرچند که مقاله ISIهم میدهند اما این دقت را دارند که مقالاتشان به درد کشور بخورد .وضعیت ارتباط داشگاهمان با صنعت نیز خوب است .آنقدر خوب ارتباط گرفته ایم که همیشه عده ای از صنعتگران با هیئتهایی برای انعقاد قرار داد به دانشگاه ما می آیند .بدون شک آنها نیز متوجه این سرمایه عظیم نیرو تحصیل کرده شده اند.
آقا صحبتهایتان در مورد ساخت درونی کشور و استفاده از ظرفیتهای داخل به گوشمان رسیده است برای همین جهت دهی سیاستهای دانشگاه به سمت شرکتهای دانش بنیان است البته مشکلاتی نیز وجود دارد که ان شاء الله مرتفع میشوند.
در آخر هم کمی از وضعیت فرهنگی دانشگاهمان برایتان بگویم.
ما دانشجویان انقلابی و معتقد به آزادی بیان همواره کرسی های آزاد اندیشی را در دانشگاه برگزار میکنیم و روی مباحث کلان کشور چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه اداره کشورو مباحث علمی و مسائل اجتماعی فکر میکنیم ونظر میدهیم .
ناگفته نماند که مسلما بدون کمک مسولین فرهنگی انقلابی مان نمیتوانستیم این مهم را به سر انجام برسانیم.
حال روحی مان هم خوب است چرا که محیط دانشگاه مملو از شور نشاط است مدیران فرهنگی در این بخش هم سنگ تمام گذاشته اند و برای سرگرمی ما در روز 16آذر بازیهای متنوعی را در نظر گرفتند.
تحلیل سیاسی مان نیز بد نیست برای این بخش نیز دانشگاه برنامه های زیادی داشته است که بحث آن مفصل است و در این مجال نمیگنجد ان شاءالله در فرصتی مناسب به عرضتان میرسانم.
باشد که این اندک مورد رضایتتان قرار گیرد.
دانشجوی انقلابی دانشگاه شاهرود
بوربوری
تعداد کلمات434
دانشگاه، یا خط تولید بیکار؟؟!!!!
********پیش متن***********
در اردیبهشت 91 بود که عبدالرضا شیخالاسلامی بهصراحت عنوان کرد که تعداد بیکاران لیسانس در کشور ده برابر زیر دیپلمهاست.
این حرف یعنی اینکه در کشور ما بازار اشتغال به شکلی درآمده است که هرچقدر فرد تحصیلات بالاتری داشته باشد، احتمال بیکارشدنش هم بالاتر میرود.
محمد فرهادی به مهر گفت: میانگین بیکاران در میان فارغالتحصیلان بالاتر از میانگین کشور است و دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری نیز در سالهای آینده به تعداد بیکاران اضافه میشوند.
*********متن اصلی***********
یکی از عمده انتقاداتی که به نظام آموزش عالی کشور میشود، بحث افزایش کمی دانشجویان بدون نگاه به ارتقای کیفیت آموزش عالی است. افزایش پذیرش دانشجویان در دانشگاه ها و من جمله در دانشگاه شاهرود در کنار خوبی هایش اثرات مخرب بسیاری در جامعه بر جای گذاشته است . این روند به قدری ادامه پیدا کرده که افزایش پذیرش دیگر تنها در مقطع کارشناسی محدود نشده است و ما افزایش های سرسام آور را در سال های گذشته در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری نیز شاهد بود ه ایم.همین افزایش پرشمار تعداد دانشجویان دکتری در رشتههای مختلف ، بدون آنکه به آینده شغلی آنها نگاه شود و بدون آنکه سعی شود کیفیت و کمیت آموزش عالی، همگام با یکدیگر رشد کنند، باعث شده که حالا با انبوهی از دانشجویان دکتری روبهرو باشیم که شغلی برای آنها تعریف نشده است حتی برخی از فارغالتحصیلان دکتری هم از سواد لازم برای حضور در بازار کار یا تدریس در دانشگاهها برخوردار نیستند و صرفا دکترای مدرک به دست هستند. این روزها هرم آموزش عالی به شکلی درآمده است که دیگر مدرک کاردانی و کارشناسی، آن اعتبار گذشته را ندارد و تقریبا به شکل مدرکی عمومی درآمده است که هر کسی اراده کند، میتواند وارد دانشگاه شود و لیسانس بگیرد.
شرایط طوری شده است که درس خواندن در مقاطع بالاتر دانشگاهی، برای خیلیها بیشتر شبیه کاری شده است که هر چه باشد از بیکاری بهتر است.
یعنی خیلی از دانشجویان مقطع کارشناسی ـ بخصوص دانشجویان دختر ـ با خودشان فکر میکنند بهجای آنکه در خانه بنشینند و بیکار بمانند، بهتر است که حداقل تلاش کنند تا در مقطع ارشد و دکتری قبول شوند تا بتوانند با داشتن مدرک تحصیلی بالاتر، آینده شغلی بهتری داشته باشند.
ناصری-350 کلمه
چندی پیش یکی از خواهران مؤمن به دیدارم آمده بود ،در حالی که به شدت از انحراف برخی دختران مسلمان شکوه داشت .
ماجرا از این قرار است که خواهرمان روزی در مطب پزشک ،مدتی طولانی در انتظار رسیدن نوبت نشسته بود و در آن فاصله ،با شنیدن حرفهای دخترانی که مثل او منتظر نوبت بودند ،به عمق انحطاط و انحراف آنان پی برده بود.
باشگاه مجموعه آفتاب خوابگاه هفت تیر پر بود از دانشجویانی که متقاضی خوابگاه بودند.اوضاع به هم ریخته است و همه منتظر اند که خوابگاه به آنها تعلق بگیرد اما تا اتمام ثبت نام ورودی ها باید صبر میکردند .
هر روز عده ای جلو سربرستی تجمع میکنند تا هم خبر بگیرند و هم موضوعشان را با مسؤل خوابگاه در میان بگذارند.خبر ها حاکی از آن بود که بعضی از دانشجویان خوابگاه ملکی گرفته اند...
اما چطور؟؟؟؟
(در پی اقدام مرکز مشاوران برای مشاوره دوستان مشروطی)
نوش دارویی و بعداز مرگ" ترم ها "امدی....
مشروطی های عزیز باز هم مورد عنایت دوستان مشاوره واقع شدید.نامتان را بر تارک دانشکده هاتان زده اند. چه سعادتی.... چه سعادتی... .
اصلا هم به فکر مان خطور نمی کرد،این گونه شما را یاری بدهند . چراغ خاموش، چراغ خاموش ....
می بینید به فکر سر خوردگی شما هستند.شما را فراموش نکرده اند .میخواهند مثل برنامه نود صحنه اهسته مشروط شدنتان را نشان بدهند ببینیدکجا خطا کرده اید.البته خوشحال می شوم پخش زنده نباشد.
در این راستا یک دانشحو دل سوخته از اتش مشروطی از من خواست یک بیت شعر که از اقضا از خودشان تراوش نمودند و راست کار این موضوع است ،خطاب به این مشاوران خسته دل بخوانم که ان بیت به شرح زیر است :
"امدی جانم به قربانت ولی حال چرا
نوش دارویی و بعد از مزگ" ترم ها "امدی".
البته بنده به این عزیز مشروطی که به زعم من علاوه بر دل، اعضا دیگر شان نیزدچار سوختگی شده است ،هر چه عرض کردم این دو مصرع بهم نمی خورند ولی در کتش نرقت که نرفت ودر برابر فهمیدن این موضوع مقاومت ودلاوری های زیادی ابراز داشت . که بند را مجاب کرد از مرکب علم وادبیات پیاده شده ،بر خر شیطان ایشان سوار شوم.امیدوارم حق مطلب را ادا کرده باشد... .
217کلمه/حمید رضا ابتهاج