تداوم راه شهدا در گرو اردوی راهیان نور!!!
بسم رب الشهدا
از کجا شروع کنم که حق مطلب ادا شود،کدامین واژگان در وصف راهشان طاقت محدودیت برگه کاغذ مرا دارند،نمیدانم.
اردوی راهیان نور ،راهیست برای شناساندن راه شهدا به نسل های نوظهور انقلابی.نمیدانم تا الان به این فکر کرده ایم یا نه.چند نفر از همانها که خدایی شدند اردوی راهیان نور رفته بودند.چند نفرشان تا قبل از جنگ سرمای کردستان و گرمای خوزستان را چشیده بودند.چند نفرشان کربلا رفته بودند.کمی که افکارمان را بالا وپایین کنیم،شاه کلام شهید آوینی در ذهنمان متجلی میشود که:
کربلا به رفتن نیست،به شدن است....که اگر به رفتن بود !!!!شمر هم کربلایی است
راه و هدف شهدا چه بود،که ارزش تحمل آن همه سختی را داشت،دلیلش چیست که ما اصل را ول کرده ایم چسبیده ایم به فرع و میخواهیم با اردوی راهیان نور ،راه شهدا را تبیین کنیم.غافلیم از اینکه با صحبت های در بسته و با سه چهار روز کنسرو خوردن و یا به خود سختی دادن نمیتوان شهدا را به جامعه شناساند،نمیتوان هدف شهدا را در جامعه نهادینه کرد.همین میشود که جامعه شهدای روزش را کم اهمیت میبیند چون تعریف شهادت را مختص جبهه و جنگ دانسته به جای اینکه به هدف معطوف شود درگیر کالبد شده.مصداق این صحبتم شهید خلیلی شهید امر به معروف است.که خیلی از همین بچه حزب اللهی ها کک شان هم نگزید برای این شهید والامقام.چون تعریفشان از شهادت چیز دیگریست.چون شهادت را در تیر و تفنگ میبینند.همین میشود که شهیدان زنده ی شهر و دیارشان را نمیشناسد و امر به معروف را جهاد نمیبیندو این همه اش به خاطر کم کاری ها و اشتباه کاری های ماست از بس ما درگیر فروعات و مستحبات بوده ایم غافل شدیم از آرمانهایی که باید نهادینه می شده.همان آرمانهایی که اگر نبودند حتی بعثت پیامبر هم ضرورت نداشت،چه رسد به شهادت در راه دین.
من نظرم این نیست که این اردو ها تـأثیر ندارند یا اینکه جزء کار فرهنگی محسوب نمیشود.فقط صحبتم اینست که ما تا هدف را نشناسیم (منظورم هدف از شهادت است)هزار تا از این اردو هارا هم برویم هیچ توفیری ندارد به حال ما.کل تأثیر این اردو فقط در جنبه زیارتی بودن آن نهفته است که یک حال خوب حداکثر یک هفته ای به انسان نا آشنا با هدف می دهد.و این همه اش به خاطر این است که اولویت کار فرهنگی را نمیدانیم یا نمیخواهیم که بدانیم .به جای ادای نماز قضاهایمان هی نماز مستحبی میخوانیم.کل کار فرهنگی یکسالمان را تعطیل میکنیم،که برای اردوی آخرسال بودجه کم نیاوریم.بعد هم می آییم جامعه مان را هی به خون شهدا قسم میدهیم که چرا دو تا تار مو از یک روسری بیرون زده.اصلا هم به روی خودمان نمی آوریم که ما به عنوان یک بسیجی دانشجو(مثلا روشنفکر)در مدت یکسال در مقابل هجمه ی عظیم فرهنگ غربی چه کار کرده ایم که حال و روزمان بهتر از این باشد.تازه این که چیزی نیست،یه زمانی گوشمان را که تیز میکنیم در مراسمی مثلا تدفین شهدای گمنام دانشگاه آزاد شاهرود میشنویم این زخم زبان را که:قبرستان که جای درس خواندن نیست.آخر ما کی آمدیم علی وار شهدا را معرفی کنیم مثلا در خانه ی مستضعفی را بزنیم بگوییم به نام شهدا ،دردت چیست.مگر شهدا دغدغه ای به جز این داشتند!!!!!!!!!
نتیجه این میشود که برای همین کار فرهنگیمان هی مجبور میشویم قیمت اردوهایمان را پایین بیاوریم یا زمان ثبت نام را افزایش دهیم تا بلکه فرجی بشود این لیست توی دستمان به ردیف آخرش برسد و به اخر لیست که میرسیم تازه شستمان خبر دار میشود که عمدتا رفقای حزب اللهی مان(رفقایی که قدمی برداشته اند برای فهم مقام شهدا)راضی به شرکت در اردو شده اند و این همه اش به خاطر این است که ما هیچ بستری محیا نکرده ایم برای همه گیر ساختن عقایدمان،قدمی از قدم برنداشته ایم برای شناساندن شهدا به محیط دانشجویی،میخواهیم این معارف را کنسرو شده به خورد ملتمان بدهیم ما تنها زمانی میتوانیم داعیه دار این مطلب یعنی کار فرهنگی موثر باشیم که ظرفیت اردویی که معطر است به عطر شهدا دو ساعته پر شود.
مَخلص کلام،تا زمانی که ما به دنبال ساخت پوتین سه متری(کار تو دید و بزرگ) ولی تو خالی هستیم،همین آش است وهمین کاسه.فکر نمیکنیم که الان اگر همان شهدا بودند،با همان معیار های خودشان اولویت را،شهادت را،در چه میدیدند.آیا در پوتین سه متری و خرج های کم ارزش(از لحاظ فرهنگی)ولی میلیونی میدیدند،کمی که در مسأله ریز شویم وکار هایمان را با سنگ محک همان شهدا بسنجیم،تازه میفهمیم که چقدر دور شدیم از آرمانهایی که یک زمانی گفتمان جامعه مان شده بود و انسانها را به سمت خودش میکشید حتی به بهای شهادت.
اجرتون با آقا صاحب الزمان
- ۹۳/۱۲/۰۳
راه شهدا رو با چی زنده نگه داریم؟
اصلا چرا باید هدف شهدا را در جامعه نهادینه کرد؟
به نظرم حرفات از اونایی که شهادت رو در تیر و تفنگ می بینند شعاری تره!