نشریه دانشجویی مستضعفین

امام خمینی (ره): من امیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضععفین با هم در این حزب شرکت کنند و... ندای اسلام را و وعده اسلام را که حکومت مستضعفین بر مستکبرین است و وراثت ارض برای مستضعفین است متحقق کنند. صحیفه امام جلد 9 صفحه 280

نشریه دانشجویی مستضعفین

امام خمینی (ره): من امیدوارم که یک حزب به اسم حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضععفین با هم در این حزب شرکت کنند و... ندای اسلام را و وعده اسلام را که حکومت مستضعفین بر مستکبرین است و وراثت ارض برای مستضعفین است متحقق کنند. صحیفه امام جلد 9 صفحه 280

نشریه دانشجویی مستضعفین
آخرین نظرات

۱۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۰۵
آبان

چگونه دیوانه شویم!!

خیلی سخت نیست در زمانه ما کاری کنی که دیوانه محسوب شوی ! ساده ترین کار این ست که بگویی:" سلام".

اگر باور نمی کنی، داستان من را بخون.من هم مثل تو  فکر میکردم تا اینکه یک روز وقتی در مسیر همیشگی خانه  راه می رفتم. خواستم سر به سر یک فروشنده دکه روزنامه فروشی بگذارم .پس  هنگام عبور از انجا از دور ،با  یک لبخند ملیح دستم را بالا اوردم وبا صدا بلند گفتم:" سلام" .

مرد فروشنده که معلوم بود جا خورده سرش را برگرداند و با تعحب دستی به نشانه پاسخ بالا اورد .بعد من هم بدون هیچ تغییری سرم را  پایین انداختم و به راهم ادامه دادم ،در حالی فکر می کردم سر کارش گذاشتم وزیر پوستی های های میخندیم .گذشت و فردا وقتی بدون اینکه متوجه کار دیروزم باشم از انجا رد شدم. نا گهان دیدم مرد فروشنده دم در دکه اش ایستاده است، انگار که منتظر کسی باشد .وقتی مرا دید دستش را بالا برد وگفت" سلام .من شما را میشناسم؟".

من هم در همان حالت راه رفتن با پررویی تمام و یک خنده همیشگی رو به اوکردم و گفتم:" سلام جانم.(مثل مهندسا) خسته نباشید .نه فکر نکنم!؟".

مرد فروشنده _ پس چرا دیروز به من سلام کردی ؟

من هم سرم را به نشانه شرم بایین انداختم ودر حین راه رفتن از سر نا چاری گفتم:" اخه من دیوونم.مگه دیونه ندیدید؟!".

مرد فروشنده خندید. سری تکان داد و رفت داخل دکه.حالا هر روز سلام ما گرم تر وخنده هایمان بیشتر میشود ومن دیوانه تر به نظر می ایم .ولی دیوانگی هم عالمی دارد...

حالا هم وقت شماست که امتحان کنید .شما ی دانشجویی که زندگیت سرد شده،خسته ای از حجم درس ،کار ،زندگی...بیا رنگ تازه ای به زندگیت بپاش.میگویی چگونه؟ کافی ست سر تان را بالاکنید و به اطراف خوب نگاه.وبه غریبه ترین شخصی که می بینید با صدایی بلند و خنده ای گرم بگویید:" سلام" .

تبریک می گویم شما حالا یک دیوانه اید!!!!

تعداد لغات 325/حمیدرضا ابتهاج

  • نشریه دانشجویی مستضعفین
۰۴
آبان

خوابگاه پسران_نیمه شب_اتاق یکی از بچه ها

_بجه ها اومد .اماده باشید.

تق تق صدای باز شدن در

_چرا چراغا خاموشه؟

_بجه ها یک ،دو ،سه شروع کنید!!!

_نهههههههههههههههه

حالا بجه هادر کشمکش

_علی قشنگ پتو بنداز روسرش.


_فقط فرار نکنه ها!!!!تق!!!

_حسن چاق شدیا!!!زارت!!!

_حسنی اینا همه محبته بگیر که اومد!!زورت!!!!!

_حسن جان فقط منم که نمی زنمت!!ولش کنید بد بختو!!!!!بوب!!!!

_بچه ها محکم بگیریدش !حالا علی کریمی پشت توپه..... دور خیز میکنه...... و حالا با تمام قدرت میزنه(شترقققققققققققققق)  و...گللللللللللللللللللللللل

_اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!!!!!

چراغا روشن شد

_ااااا...کی چراغارو روشن کرد .من هنوز یه دل سیر نزندمش!!!!!

یهو بچه ها میبینن حسن دم در

_اگه این حسنه پس این کیه؟(اشاره به پتو)

حسن با( یه لبخند شیطانی) _من جای شما بودم فرار میکردم .چون من از سرپرست خواسته بودم بیاد شوفاژ اتاق رو نگاه کنه !حالا به نظرتون زیر پتو کیه؟!!!!!!.

حسن _همیشه برای این جور عملیات ها تیم شناسایی  حتما داشته باشید!!!!! 

نکته اخلاقی :  بعضی شوخی ها از کنترل ما خارج میشوند انها را انجام ندهید!!!!

تعداد کلمات:170 کلمه-نویسنده: حمید رضا ابتهاج

  • نشریه دانشجویی مستضعفین