دستگاه خراب است!پرینت نداریم
اندکی پیشتر در دانشگاه ما ،دو فقره انتشارات یا همان مرکز چاپ و تکثیر و فروش لوازم التحریر وجود داشت.مدتی سپری شد و زمان گذشت تا آنکه تصمیمی گرفتند و دانشگاه یکی از آن دو را از داست داد. عده ای همان موقع به غذا نشستند و غمگین از آینده ای بودند که هم اکنون دست به گریبان آن هستیم.انتشارات که شد یک عدد،دانشجوباید با همه ی اخلاقیات مطلوب و نامطلوب و دستگاه های پرینت خراب و سرویس دهی های مطلوب و نامطلوب بسازد و از ترس اینکه مبادا طرف بگوید چرا اینقدر وقت ما را می گیری و چرا اعصاب ما را داغان می کنی و مگر نمی بینی که کارکنان مشغول کارند و بسی موارد استخوان سوز که شما خواننده در حال مرورش هستی،بدون آنکه کوچکترین اشاره ای بکند که آقا چرا اینقدر طولش می دهی و ...،سخن کوتاه می کند و تدبیر می کند و بحث و مطالبه را فراموش می کند که مبادا کارش لنگ بماند و به سرویسی که دارد می رود به پردیس نرسد ...
دانشجو رفت که به سرویس برسد،اما من به شما بگویم که هر وقت قرار است گذرت به انتشارات دانشگاه بیفتد ،خواه ناخواه و بدون هیچ مایه ای فکر،مضطرب می شوی که نکند باز دستگاهش خراب باشد و باز ... . پس نیم ساعت زودتر می روی که کارت راه بیفتد .تو می بینی که سبیل به سبیل و چادر به چادر آقا و خانم به صورت کاملا تصادفی در میان همدیگر ایستاده اند.دریغ از اینکه مسئول انتشارات نگران باشد که خانم ها وآقایان را هر کدام به جای خودشان اشارت کند، و هر بار که تو می گویی «خانم ها بفرمائید طرف خانم ها و آقایون بفرمائید طرف آقایون لطفا»،بار دیگر می آیی و همان می بینی که دیدی! القصه دانشجو می ماند با انواع و اقسام گونه های ناشناخته ای از اضطراب. نکند به آن خانم که به جمال آراسته شده و نامش پرسنل انتشارات است ،بگویم «میشه سریع تر پرینت منو بهم بدید؟عجله دارم! »و او در هیئت پاسخگویی سخت پاسخ دهنده درآید و بگوید «یه کم صبر کن ،همه عجله دارن،فقط که شما نیستی ،ما هم که اینجا بیکار نیستیم داریم کار می کنیم» . . .
من می مانم و تو می مانی و «ماندن».
- ۹۳/۰۹/۰۱