از نهار راضی بودید ؟!
بسمه تعالی
سرمست خوابم . کمی منگ می زنم ؛ با خود می گویم هیچ چیز نمی تواند مرا از دیدار مسئول منصرف کند . صدای پاشنه کفشش چرت یک دقیقه ایم را پاره می کند .
- آقای مسئول منتظرشما هستند ، بفرمایید.منشی با غر ولند زیرلب می گفت : بخورید وبخوابید و درس بخوانید ولی اعتراض نکنید .
کاش زودتر تمام شود و به خوابگاه برسم . کاش غول خوابم خود را آنجا نمایان کند تا براحتی تسلیمش شوم ! دیگر حوصله مقاومت ندارم!!
- آنقدر درگیر مبارزه با خوابم که حتی خودم هم نمی فهمم کی وارد اتاق شدم و کی شروع کردم .آقای مسئول دارد لالایی می خواند :
شما دانشجویان نور چشم مایید ، مطالبات شما وظیفه ماست . روزتان مبارک .
می خواهم رشته کلام را از دستش بقاپم ، اما او ماهرتر از این حرفهاست و شاید از قیافه ام فهمیده که می تواند پیروزمندانه خاکم کند. به چشمان خمارم نگاه می کند وبا آهنگی که روح مرا نوازش می دهد می پرسد : از غذای امروز راضی بودید؟؟تا خواستم نفسی بگیرم و زبانِ سخنم گشوده شود خمیازه ای راه خود را پیداکرد ودهانم را بازتر!من که خود را درجایگاه دانشجویی محترم میبینم ، کمی روی صندلی خود جابجامی شوم تا حرکات ناهماهنگ اعضا صورتم را از چشمان تیزبین مسئول بدزدم.حالانوبت من است .مقدمه جای خود رابه خواب داده ومن شروع میکنم :
1) آقای مسئول چرا نمیگذارید ما مطالباتمان را ابرازکنیم ؟
2) چرا راه ها راطوری چیده اید که مطالبات ما به بن بست های اداری بربخورد؟
3) چرا اعتراضات ما ...
چون حریفی قَدَر و غَدَر رشته کلام رادر دست می گیرد وشروع به بافتن می کند!
شما حق دارید ،باید مطالبه کنید .دانشجویی که مطالبه گر نباشد دانشجو نیست . ببین پسرم ، اعتراض از جانب دانشجو خوب است اما دانشجوی معترض خاطی است!!!!!!!
دوباره طنین لالایی اش درگوشم می پیچد.نگاه خسته ام به شکلاتهای رنگ وبارنگ میزمقابلم دوخته شده است.دارد حرفهایش با تصویر شکلاتها مخلوط می شود ، چقدرشیرین است...!!!
.
.
.
سالن اجتماعات ! آقای مدیر(بالاتر از مسئول ) روی سن می رود .به کاغذی که دستم هست نگاه میکنم. 5 سوال را تیتروار نوشته ام.از استرسم پیداست که می خواهم صحبت کنم ، آنهم پشت تریبون ! نگاهم به سوالی است که زیرآن خط کشیده ام . گفته اند فقط حق یک سوال رادارید ومن درفکر گنجاندن سوالهای دیگر دریک دقیقه وقت خود هستم.درگیرودار استرسم بودم که آقای مسئول سر رسید وآقای مدیر رابدرقه کرد وجمع بادهانی بازوچشمانی گردشده منتظر توضیحی...
آقای مسئول بازمی گردد.میکروفون در دست می گیرد ومی گوید : باعرض پوزش ازدانشجویانی که سوال داشتند بدلیل ضیق وقت مراسم را باصلواتی ختم می کنیم .
مانندسربازی مقابل هیاهوی دانشجویان می ایستد و می گوید : آقا وقت تمام است ،آقا وقت تمام است ، وقت تمام است .
.
.
.
- بله ؟
- پسرجان وقت شما تمام است . 10دقیقه شما 1دقیقه است که تمام شده .بفرمایید که نفر بعدی منتظراست ومن دربهتی عجیب که اینجاکجاست ؟!هاج و واج به دهان آقای مسئول می نگرم !
- دهانت راشیرین کن پسرجان. نگفتی از ناهار امروز راضی بودی ؟؟
دربهتی عجیب برمی خیزم وبه سمت در می روم .نفر بعد ،ازدوستانم است که منتظر ورود به اتاق است. همیشه با هم اختلاف نظر داریم برسر همه چیز که نه ،اما بر سرِ...از چشمان اونیز باران خواب می بارد...بالبخندی به هم سلام می کنیم وازکنارهم می گذریم.نگاهم به کیسه غذای هم اتاقی ام است که چندساعتی است خود را آویزان دستان خسته ام کرده.نهار امروز مصادف با 16 آذر : جوجه بود و دووووووووووغ ....ازنهار راضی بودم ؟؟!! واین خمیازه است که فکرم را پاره می کند...
- ۹۳/۰۹/۱۳
1_متن به عمد خسته کننده و خواب آور بود؟
2_مطالبات ؟ اعتراضات؟ این ها سوال های ما از مسئولین دانشگاهه؟ آیا این سوال که آقای مسئول چرا نمیگذارید ما مطالباتمان را ابرازکنیم ؟و... اساسا درسته؟ من فکر میکنم مطالبه گری و اعتراض وسیله ی دانشجو برای جهاد و بروز و روشن شدن حقه! وسیله ای که هیچ لزومی نداره فلان آقای مسئول موافقش باشن!(البته درسته که هدف وسیله رو توجیه نمیکنه ولی وسیله ی مورد نظر ما ناحق نیست ان شاء الله)به نظر من بهتر بود به هدف میپرداختید
3_حتی با در نظر داشتن جایز بودن اغراق در طنز(اینکه مطلب واقعا طنزه یا نه هم بحثیه) راجع به اثرات دوغ زیاده روی شده!
به هر حال کنایه جالبی بود.